چرا برخی افراد با وجود رنج، ریشه‌دار می‌شوند و برخی دیگر نه؟

نویسنده دکتر زهره حلوائی پور روان درمانگر فردی

روان‌شناسی ریشه داشتن در دل فقدان و طوفان‌های زندگی

در تجربه‌های روزمره‌مان بارها با این تضاد آشنا شده‌ایم: بعضی آدم‌ها، حتی با گذشته‌ای پر از فقدان، تنهایی یا رنج، شخصیت‌هایی محکم و باثبات می‌سازند. آن‌ها آرام، پایدار و متعهد باقی می‌مانند.
در مقابل، کسانی هستند که با وجود ظاهر زندگی مطلوب یا تربیت به‌ظاهر سالم، از درون بی‌قرارند؛ در روابطشان ناپایدار، و در مواجهه با چالش‌ها به‌سرعت دچار آشفتگی می‌شوند.

چه چیزی باعث می‌شود برخی در دل بحران ریشه بدوانند و برخی دیگر در برابر اولین باد زندگی از جا کنده شوند؟
پاسخ این سؤال را باید در مفهوم عمیق و کلیدی «ریشه‌داری روانی» جست‌وجو کرد.


 ریشه‌دار بودن چیست؟

در روان‌شناسی، ریشه‌دار بودن را می‌توان به‌صورت توانایی فرد برای تحمل فشارهای روانی، مواجهه‌ی سالم با رنج، و حفظ انسجام شخصیتی در شرایط سخت تعریف کرد.

این توانایی به ساختارهایی مثل:

  • انسجام درونی (Self-Cohesion)،
  • امنیت دلبستگی (Attachment Security)،
  • توانایی تنظیم هیجانی (Emotion Regulation)،
  • و تعهد رابطه‌ای پایدار

وابسته است.

فردی که ریشه‌دار است، نه از آن جهت که آسیب ندیده، بلکه به‌خاطر مواجهه‌ی آگاهانه با آسیب‌ها، ظرفیت روانی‌ای شکل داده که می‌تواند او را در برابر طوفان‌های زندگی حفظ کند.

 و در سوی دیگر: فقدان تکیه‌گاه درون‌روانی قوی

برخی افراد اما دچار آن چیزی هستند که می‌توان آن را فقدان تکیه‌گاه درون‌روانی قوی نامید (یا همان بی‌ریشگی روانی / نداشتن ریشه‌های محکم روانی).

این وضعیت معمولاً با نشانه‌هایی مثل:

  • ناپایداری عاطفی،
  • فرار از صمیمیت،
  • ترس از طرد،
  • و ناتوانی در ماندن در رابطه‌های معنادار

همراه است.

افراد در این وضعیت، به‌جای تکیه بر خود، مدام به دنیای بیرون وابسته‌اند تا آرامش یا معنا بگیرند. اما این تکیه‌گاه‌های بیرونی، ناپایدار و شکننده‌اند. درست مثل درختی که ریشه‌ی کم‌عمقی دارد و با اولین باد، تعادلش را از دست می‌دهد.


 استعاره‌ی درخت: چگونه بعضی‌ها حتی در زمین سخت هم ریشه می‌زنند؟

برای درک بهتر این موضوع، به درخت فکر کنید.
درختی که ریشه‌های عمیق دارد، حتی اگر طوفان بیاید، تکان می‌خورد اما نمی‌افتد.
برخی درخت‌ها در زمین سنگی، در کوه یا بیابان، راهی برای ریشه دواندن پیدا می‌کنند.
اما بعضی دیگر، حتی در خاک حاصل‌خیز، ریشه نمی‌زنند؛ چون هیچ‌وقت به خود فرصت نفوذ و ماندن نداده‌اند.

در روان انسان هم همین اتفاق می‌افتد. برخی افراد، با وجود آسیب‌های دوران کودکی، فقر یا سوگ‌های مکرر، به‌تدریج درونی قوی می‌سازند. آن‌ها یاد می‌گیرند چگونه درد را تاب بیاورند، احساساتشان را بشناسند، و به‌جای فرار از زخم‌ها، با آن‌ها کار کنند. این یعنی ریشه زدن.


نظریه‌ها چه می‌گویند؟

روان‌تحلیلی: انسجام خود و تحمل ناکامی

بر اساس دیدگاه هاینز کوهات، داشتن «خود منسجم» یکی از نشانه‌های سلامت روان است. فردی با انسجام خود، در برابر ناکامی یا استرس، فرو نمی‌پاشد. او می‌تواند احساساتش را بشناسد، بپذیرد، و تصمیمات معنادار بگیرد (Kohut, 1977).

نظریه دلبستگی: ریشه‌هایی که از رابطه آغاز می‌شوند

در نظریه‌ی جان بالبی، نوع دلبستگی اولیه با مراقبان، زیربنای دلبستگی‌های بزرگسالی‌ست.
افراد با دلبستگی ایمن، به‌جای گریز از صمیمیت، با آن کنار می‌آیند. آن‌ها در روابط، بالغ‌تر، متعهدتر و سازگارترند. در مقابل، سبک‌های ناایمن دلبستگی (دوگان، اجتنابی یا بی‌نظم)، اغلب با رفتارهای گسسته و ترس از پیوند همراه است (Bowlby, 1988).

تنظیم هیجان: زیربنای تاب‌آوری روان

افرادی که می‌توانند هیجان‌های خود را تنظیم کنند، کمتر دچار واکنش‌های شدید، طغیان‌های هیجانی یا فرار از موقعیت‌های دشوار می‌شوند. این توانایی، پایه‌ی مهمی برای داشتن سلامت روان در بلندمدت است (Gross, 2015).

رشد پس از رنج: ریشه‌هایی که در طوفان می‌رویند

مطالعات مربوط به رشد پس از سانحه نشان داده‌اند که افراد می‌توانند از دل بحران، هویت جدید، معنا و قدرت روانی تازه‌ای پیدا کنند. رنج اگر به‌درستی پردازش شود، بستر رشد می‌شود (Tedeschi & Calhoun, 2004).


نتیجه‌گیری: ریشه داشتن، تصادف نیست، یک انتخاب است

ریشه‌دار بودن، لزوماً نتیجه‌ی خوش‌شانسی یا گذشته‌ی بی‌نقص نیست.
برخی افراد با گذشته‌ای پُر از درد، خود را از نو ساخته‌اند. آن‌ها انتخاب کرده‌اند که به‌جای انکار یا فرار، با رنج بنشینند، احساساتشان را ببینند، و در دل همین فرآیند، تکیه‌گاه روانی بسازند.

در مقابل، برخی دیگر هیچ‌گاه وارد این فرآیند نشده‌اند. شاید چون همیشه دنبال راحتی بوده‌اند، یا به رنج به چشم تهدید نگاه کرده‌اند. اما بدون ورود به تاریکی، هیچ نوری پیدا نمی‌شود.

در نهایت، چیزی که یک فرد را در رابطه‌اش پایدار و در زندگی‌اش مقاوم می‌سازد، نه صرفاً گذشته‌اش، بلکه رابطه‌اش با خودش، با رنج‌هایش، و با انتخاب‌هایش است.


منابع علمی:

  1. Bowlby, J. (1988). A Secure Base: Parent-Child Attachment and Healthy Human Development.
  2. Kohut, H. (1977). The Restoration of the Self.
  3. Mikulincer, M. & Shaver, P. R. (2007). Attachment in Adulthood: Structure, Dynamics, and Change.
  4. Gross, J. J. (2015). Emotion Regulation: Current Status and Future Prospects.
  5. Tedeschi, R. G., & Calhoun, L. G. (2004). Posttraumatic Growth: Conceptual Foundations and Empirical Evidence.

به اشتراکی بگذارید:

شروع جلسه مشاوره

شما در جلسه ابتدایی توسط روانشناس خود مورد ارزیابی دقیق قرار می گیرید متخصص شما با دانش خود یک گزارش از مشکل شما ارائه می دهد و مشخص می شود که فرایند حل مشکل شما چه مقدار زمان خواهد گرفت

شماره همراه
اینستاگرام
اینستاگرام