نویسنده دکتر زهره حلوائی پور روان درمانگر فردی
چرا ما گاهی کسانی را انتخاب میکنیم که بیشترین شباهت را به دردهای قدیمیمان دارند؟
بسیاری از ما تجربه کردهایم که بارها وارد رابطههایی میشویم که پایانشان قابل پیشبینی است — پر از رنج، طرد شدن، یا احساس دوستداشتهنشدن. با اینکه میدانیم این روابط به ما آسیب میزنند، چرا باز هم جذب کسانی میشویم که دردهای ما را تکرار میکنند؟
پاسخ این چرخه در یک مفهوم کلیدی نهفته است: تروما (آسیب روانی) و تأثیر نادیدهگرفتهشدهی آن بر انتخابهای عشقی.
۱. تروما چگونه در مغز و بدن ثبت میشود؟
به گفتهی دکتر بسل وندرکولک در کتاب معروفش The Body Keeps the Score، تروما فقط یک «خاطره بد» نیست. بلکه زخمی است که در سیستم عصبی ما باقی میماند. مغز فردی که تروما دیده، با تحریکهای محیطی خاص (مثلاً بیتوجهی، طرد شدن، یا تهدید عاطفی) به شکل اغراقشده پاسخ میدهد، حتی اگر آن موقعیت واقعاً خطرناک نباشد.
تروما، مخصوصاً اگر در دوران کودکی رخ داده باشد، میتواند ساختارهای مغزی مثل آمیگدالا (مرکز ترس)، هیپوکامپ (مرکز حافظه) و قشر پیشپیشانی (مدیریت هیجانات و تصمیمگیری) را تغییر دهد. به همین دلیل، فرد ممکن است در بزرگسالی مدام در «حالت بقا» باقی بماند — یعنی همیشه یا در حال دفاع، یا فرار، یا انجماد هیجانی.
۲. تروما چگونه شریک عشقی ما را انتخاب میکند؟
در ظاهر، ما بر اساس سلیقه، ارزشها یا ظاهر شریکمان را انتخاب میکنیم. اما واقعیت پیچیدهتر است. روانتحلیلگران مانند فروید و بعدها هارویل هندریکس (نظریهپرداز ایماگو) معتقدند که ما ناخودآگاه کسانی را انتخاب میکنیم که بیشترین شباهت را به زخمهای درماننشدهی ما دارند.
به این فرآیند «بازسازی رابطه اولیه» گفته میشود:
ما با کسانی وارد رابطه میشویم که بهنوعی ما را به دردهای اولیهمان بازمیگردانند — شاید شبیه پدر سرد، مادر بیثبات یا مراقب کنترلگر. انگار روان ما میخواهد داستان ناتمام کودکی را بازنویسی کند؛ اما به جای درمان، معمولاً همان تروما را دوباره تجربه میکند.
۳. رابطه عاشقانه بهعنوان میدان بازآفرینی تروما
رابطهای که با تروما شکل گرفته، معمولاً الگوی ثابتی دارد:
- شروع پرشور و وابستگی شدید
- احساس ناامنی، شک، و نیاز مفرط به تأیید
- ترس از رها شدن یا احساس خفگی
- رفتارهای مخرب برای کنترل یا دوری
در این نوع روابط، فرد نه به «عشق»، بلکه به «تکرار هیجانات آشنا» معتاد میشود. بسل وندرکول مینویسد:
«برای افراد ترومادیده، رابطهی سالم ممکن است خستهکننده یا ساختگی به نظر برسد. چرا؟ چون سیستم عصبی آنها فقط به نوسان، ترس، یا تنش واکنش نشان میدهد.»
۴. دوپامین، ترس و چرخهی اعتیاد عاطفی
عشقِ ناشی از تروما فقط روانی نیست؛ شیمیایی هم هست. مغز ما وقتی در معرض رفتارهای غیرقابل پیشبینی (مثلاً گاهی محبت، گاهی بیمحلی) قرار میگیرد، دوپامین بیشتری ترشح میکند — همان مادهای که در اعتیاد نقش دارد.
این پدیده را Helen Fisher (متخصص نوروساینس عشق) بارها در مطالعاتش نشان داده است. یعنی هر چه نوسان رابطه بیشتر باشد، مغز بیشتر فعال میشود — حتی اگر آن رابطه آسیبزا باشد.
۵. تروما چگونه الگوی دلبستگی را شکل میدهد؟
تجربههای اولیه با والدین، سبک دلبستگی ما را میسازند. اگر والدین بیثبات، نادیدهگیر یا بیش از حد کنترلگر باشند، فرد احتمالاً سبک دلبستگی ناایمن (اضطرابی یا اجتنابی) پیدا میکند.
در بزرگسالی، این افراد معمولاً یا بیش از حد وابسته و ترسیدهاند (دلبستگی اضطرابی)، یا از صمیمیت میگریزند (دلبستگی اجتنابی) — و در هر دو حالت، جذب کسانی میشوند که این الگو را تقویت کنند.
۶. چگونه این چرخه را قطع کنیم؟
قطع این چرخه نیازمند آگاهی، حمایت و زمان است. برخی راهکارهای علمی:
- درمان تروما با رویکردهای مبتنی بر بدن مثل EMDR، Somatic Experiencing یا CBT-Trauma
- بازآموزی دلبستگی سالم در روابط امن، مخصوصاً با درمانگر یا شریک حامی
- شناسایی ماشههای عصبی (Triggers) و واکنشهای جسمی هنگام جذب افراد خاص
- ساختن معنا برای رنجهای گذشته، بدون نیاز به تکرار آنها
نتیجهگیری
رابطهی عاشقانه، یکی از مهمترین آینههای روان ماست — جایی که تروماها بیشتر از هر موقعیت دیگری خودشان را نشان میدهند.
اگر رنجهای تکراری را در عشق تجربه میکنیم، شاید وقت آن است که بپرسیم:
«آیا این انتخاب از دردِ قدیمی آمده؟»
«آیا این رابطه بازسازی گذشته است، یا امکان ساختن آینده؟»
آگاهی از اثر تروما، اولین گام برای رهایی از تکرار و ساختن روابطی است که در آن، دوستداشتن با امنیت و دیدن همراه باشد — نه با ترس و بازآفرینی درد.
۷. چرا بدون کمک حرفهای، اغلب در همان الگوها میمانیم؟
خیلی از ما سعی میکنیم «خودمان» از چرخهی روابط دردناک بیرون بیاییم: با خواندن کتابهای روانشناسی، دیدن ویدیوها، یا حرف زدن با دوستان. این تلاشها ارزشمندند — اما معمولاً کافی نیستند.
وقتی پای تروما در میان باشد، ذهن ما راههایی پنهانی برای دفاع از زخمهایش دارد. ممکن است:
- درد را انکار کنیم
- آن را «عادی» یا «شایسته» بدانیم
- یا حتی ناخودآگاه از تکرارش احساس امنیت کنیم
اینجاست که نقش رواندرمانگر (تراپیست) کلیدی میشود.
۸. نقش رواندرمانگر در بازسازی رابطهی ما با خود و عشق
رواندرمانگرِ آگاه از تروما، فقط شنوندهای همدل نیست. او با استفاده از رویکردهای علمی کمک میکند که:
- الگوهای پنهان و تکراری در روابطتان را شناسایی کنید
- زخمهای اولیه را با دقت و بدون قضاوت بررسی کنید
- بین «هیجان جذب شدن» و «نیاز واقعی به عشق» تمایز بگذارید
- یاد بگیرید که احساسات بدنتان را بفهمید و تنظیم کنید (تنظیم هیجانی)
- از حالت دفاعی یا اجتنابی، به حالت رابطهمند و امن برسید
در واقع، رواندرمانگر یک رابطهی ترمیمی را با شما میسازد که پایهاش «امنیت»، «شفافیت»، و «پذیرش بدون قید و شرط» است. این رابطه، الگویی تازه برای روابط آیندهتان میشود.
پژوهشهای متعدد از جمله مطالعاتی در مجلات Journal of Trauma & Dissociation و Psychotherapy Research نشان دادهاند که رواندرمانی (مخصوصاً رویکردهای مبتنی بر دلبستگی، شناختی-رفتاری، یا تروما) بهطور معناداری باعث کاهش انتخابهای مخرب در روابط و افزایش سلامت روان فرد میشود.
۹. مهمتر از رهایی از رابطهی ناسالم، بازسازی رابطه با خود است
یکی از بزرگترین کارهایی که تراپی به ما یاد میدهد، این است که:
«من شایستهی عشقی هستم که در آن طرد نشوم، نادیده گرفته نشوم، و ارزشمندیام وابسته به میزان جنگیدنم نباشد.»
درمان، ما را از نیاز به ثابتکردن خود به دیگران رها میکند.
ما یاد میگیریم به جای بازسازی گذشته، آیندهای تازه بسازیم — با کسی که نه نمک زخممان، بلکه مرهم آن باشد.
و آن رابطه، همیشه با خودمان آغاز میشود.
نتیجهگیری تکمیلی:
اگر سالهاست که در چرخهی روابط ناکام، عشقهای سمی یا وابستگیهای دردناک گرفتار هستی، نه ضعیفی، نه بیمار، نه تنها. تو انسانی هستی با گذشتهای که نیاز به دیدهشدن دارد، نه نادیدهگرفتهشدن یا قضاوت.
و بهترین مکان برای این دیدهشدن، اتاق درمان است. جایی که میتوانی بدون ماسک، بدون دفاع، و با همهی ترسهایت وارد شوی — و آرامآرام، خودت را دوباره بسازی.
منابع:
- Van der Kolk, B. A. (2014). The Body Keeps the Score. Penguin Books.
- Hendrix, H. (1988). Getting the Love You Want: A Guide for Couples. HarperCollins.
- Hazan, C., & Shaver, P. R. (1987). Romantic love conceptualized as an attachment process. JPSP, 52(3), 511–524.
- Fisher, H. E., Aron, A., & Brown, L. L. (2006). Romantic love: An fMRI study. Journal of Comparative Neurology.
- Bowlby, J. (1988). A Secure Base: Parent-Child Attachment and Healthy Human Development. Basic Books.
- Carnes, P. (1991). Out of the Shadows: Understanding Sexual Addiction.
شماره همراه
اینستاگرام
اینستاگرام